بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل هلی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر
سلام ؛
سلامی ساده و صمیمی به بلندای ثانیه های انتظار و دقایق فراق به آنکسی که ندای ملکوتی آمدنش و روز موعود طلوعش را ستاره های آسمان الهی ، می دانند ...
سلام به آنکه هزاران سال است بشر در آرزویش نشسته ، هزاران هزار دل در انتظارش لحظه شماری کرده ، پدران به فرزندان نویدش را داده اند ، مادران قصّه اش را بر کودکان خوانده اند ; عروسان حجله نشین به حسرتش بودند و گلهایِ گریبان دریده باغ در غیرتش ، شمعها بسی اشکها در فراقش ریختند و بلبلان غزلها به وصفش سرودند ، و پروانگان در آتش هجرانش به خاکستر نشستند ...
عاشقان آستین به خون دیده شستند هر نامه را که می گشودند سخن از او می گفت ، و هر که می رسید سراغ از او می جست ، پیام آوری نبود که مژده وصلش را نمی داد ، و در کنار راهش به انتظارش نمی نشست ، آدم به عشقش ترک جنان کرد و نوح از هجرش دل به طوفان سپرد ، از سوز جدائیش خلیل تن به آتش داد و طرّه ای از زلفش هوش از سر موسی برد نفخه ای از دمش شور عشق به قلب عیسی افکند و بی تاب ظهورش نمود .
مولای ما !
نه پرندهای آواز میخواند نه صدایی از فرشتهای بگوش میرسد. تنهاترین صدا طنین ضربان قلب من است که با هر ضربه ای که مینوازد عقربههای لعنتی را به جلو میفرستد.
... و لحظههای بی تو بودن چقدر کُند میگذرند!
أجل حیات مرا ســــایه سایه میآید
به زیر سایهات ای سایهسار میخندم
اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمـرم
به روی حلقه و بالای دار میخنــدم
شنیده ام نجوای سهراب را که گفت: تا شقایق هست زندگی باید کرد
شاید او خبری از دل پر درد گل یاس نداشت و نجوای در و دیوار و آتش را نشنید که همه خواهان رؤیت گل نرگس بوده اند و پرپر شدن شقایق بستان محمدی را دیدند ...
بی تو ازدحام این کبوتران قشنگ نیست
بی تو هیچ چیز در این زمین قشنگ نیست
آری همه جا و همیشه سخن از او بوده ، شیعه به انتظارش گریبان دریده و عیسوی چشم به راهش دوخته ، کلیمی نیز به آمدنش لحظه شمرده است ، همه و همه می گویند خواهد آمد آنکه جهان را مالامال از عدل می کند و خواهد آمد آنکه صلح به ارمغان می آورد ; صلحی فراگیر از قلّه ها تا قعر دریاها ; کران تا کران را پر خواهد کرد ، صحرا و دشت به عطرش رشک فردوس می شوند ، و شور در دل ابرها می افکند ، و زمین مستانه آنچه دارد بر طبق اخلاص می ریزد .
صلحی که از گِلها به دلها نفوذ می کند ، صلحی که دل سنگها را نرم کرده ، سنگدلان را ذوب می کند ، اینها همه امید و آمال بشر بوده و هست ، اینها همه وعدهائی است که پبامبران گذشته داده اند ، و اینها نویدهای جانبخش امامانی است که انسانها را به آینده ای زیبا امید می بخشند.
بشنوید از حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) که از آن دوران چگونه یاد می کنند : لو قد قام قائمنا لأنزلت السماء قطرها ولأخرجت الأرض نباتها .( بحار الأنوار : ج 52/ ص 316) یعنی آنگاه که قائم ما قیام می کند آسمان قطره هایش را نازل می کند و زمین گیاهانش را بیرون می ریزد .
شوق گریه
غبار آمدنت را ز دور می بینم ..
ز شوق آمدنت تکسوار می خندم
تمام هفته به امید جمعه می گریم
تمام جمعه به امید یار می خندم
غروب می شود و باز هم نمی آیی
به اشک های خودم طعنه وار می خندم
- اگر بناست دمی بی تو بگذر عمرم ..
خودم به این همه شعر و شعار می خندم ..
منم همان که سروده است شعر بالا را !
منم همان که به حالی نزار می خندم ..
منم همان که نگاه تو شاعرش کرده
منم همان که به لیل و نهار می خندم
تویی همان که مرا مست دیدنت کردی
منم همان که همیشه خمار می خندم ..
همیشه جمعه پر از شعر می شود طبعم
همیشه جمعه پر از انتظار می خندم
به شوق دیدنت ای صبح روشن فردا
چه بی قرار بر این شام تار می خندم
نظر |